در قدم اول باید چشمانداز و مسیری دقیق و دلخواه برای خود بسازیم . وقتی با نگاه منفی حرکت کنیم و از قبل خود را بازنده بدانیم، مسلم است که نمیتوانیم هدف گذاری خوب و مطلوب داشته باشیم . باید باور کنیم، بعضی از کارها برایمان دلپذیر می باشد و زندگی ما هم با وجود برخی اهداف و وجود در بعضی مسیرها بهتر و دوستداشتنیتر میشود . پس با شناخت علاقه و تعریف چشماندازی امیدوار کننده از آن ، بهسمت رشد و شکوفایی حرکت می کنیم .
تا حالا به این فکر افتاده اید که رفتن به یک رستوران با اینکه گرسنه نیستید یا منوی رستوران برای شما جالب نیست ، ممکن است در آن رستوران غذایی انتخاب کنید و با لذت و علاقه بخورید، خیلی کم پیش خواهد آمد ؟ زندگی هم همینجور است . هردم به خود بگویید که ممکن نیست به علایق و آرزوهای خود برسید ، به جایی نخواهید رسید . باید با نگاهی باز و گسترده به دنبال کشف فرصتها باشید . مدام به خود تلقین نکنید که “نمیدانم به چه چیزی علاقه دارم”، “پیدا کردن علایق و آرزوها سخت است” و… . این منفیگرایی ، شما را از دیدن فرصتها و امکانهای کوچکی که دور و اطرافتان وجود دارند ، دور میکنند . گاهیمواقع آنقدر ترس در وجودمان رخنه می کند و خود را ضعیف جلوه می دهیم که جرئت برای ابراز علایقمان نداریم . همهی ما توانا و قدرتمند هستیم . پس باید با ریسک ها روبرو شده ، علایقمان را ارائه داده و با اشتیاق برای به دست آوردن آنچه می خواهیم تلاش کنیم .
۲. بعد های عمیق علایق
بعد از اینکه فهمیدیم چه چیزها و کارهایی را دوست داریم و میپسندیم، باید به سراغ بعدهای عمیقتر علایق برویم. برای مثال فردی شاید احساس کند که تمایل زیادی به تدریس دارد و سعی میکند این مهارت را تجربه کند. خب، در اینجا لازم به ذکر است که باید ریشههای این علاقه بهخوبی و بادقت شناسایی شود . چرا فرد علاقه به تدریس دارد ؟ ارتباط با دانشآموزان؟ بازبینی آموختهها؟ یا شاید تمایل به رهبری کردن ؟
همانطور که مشاهده کردید در پاسخ به دو مورد اول، بدیهیاتی درباره علایق روشن شد، پیدا کردن نیتهای درونی بسیار مهم است و باعث میشود دقیقتر خودمان را شناسایی کنیم . در واقع در زندگی تمام ما انسانها لحظات و تجربههایی وجود دارد که آنها را به دیگر موارد ترجیح میدهیم. باید تلاش حاصل شود که این لحظات و گزینهها را کشف کنید . اجازه ندهید که احساس شادی و خرسندیای که از انجام برخی تجربهها سهم تان میشود، زیر حجم بزرگی از روزمرگی و بیعلاقگی دفن شود .
بعضی از افراد در پاسخ به اینکه غذای مورد علاقهتان چیست، جواب میدهند که فرقی نمیکند یا همه را به یک اندازه دوست دارم. اگر شما نیز در این دسته از افراد قرار میگیرید ، سریعا در رفتارتان تجدید نظر کنید. مگر امکان پذیر است آدم میان دو گزینه مختلف هر دو را به یک اندازه دوست داشته باشد ؟ قطعا جواب منفی است . پس برای داشتن لحظات استثنایی پر از شور و اشتیاق در زندگی روزمره نهایت تلاش خود را به کار ببندید .
۳. مرتبط سازی علایق بطور متعهد کنارهم
باید بتوانید علایق مختلف خود را شناسایی کرده و همهی آنها را بهشکلی متعهد در کنار یکدیگر داشته باشید. مثلا اگر از ما بخواهند فهرستی از علایق خود را نام ببریم، ممکن است با مواردی روبهرو شویم که ظاهرا کوچکترین ربطی با یکدیگر ندارند، اما حتما روشی وجود دارد که این گزینههای در ظاهر بیربط را زیر یک چتر باهم مرتبط کنیم . درواقع باید ریشه علایق را پیدا کنیم و ببینیم که موارد مختلف در کنار هم چگونه به رشد بهتر ما تاثیر دارند .
به فرض ، فردی علایق خود را اینچنین ابراز می کند : نقاشی ، زبان فرانسه، رژيم گیاهخواری، مطالعه، تبلیغات و برندینگ و… . خب، ظاهرا این گزینهها باهم ارتباطی ندارند، اما حقیقتا این فرد گنجینهای از علایق را در اختیار خود دارد که هر یک با بقیه علایق، سبک و شیوه رفتاری او را میسازد .
به فرض مثال در زمینه شغلی، این فرد میتواند کار تبلیغات و برندینگ را راه بیندازد و با توجه به مهارت و دانش خود در نقاشی و زبان فرانسه و رویکردی که در انتخاب رژيم غذایی دارد، نگاهی خاص و تک در انجام پروژههای کاری اش داشته باشد. نکته مهمی که باید بهخاطر داشته باشیم، این است که انتخابهای ما شخصیت و سلیقه ما را نشان می دهند و دراخر این انتخابها با مدیریت ما، شخصیت و نوع نگاهمان به زندگی را میسازند. علایقی که از آنها نام برده شد در یک فرد میتواند باعث جذب مشتریان و هدایت آنها برای کار تبلیغات و برندینگ شود. فرض کنید این شخص با میل به سازماندهی امور و اشخاص، داشتن صفحات اجتماعی جذاب و پرطرفدار در شبکههای اجتماعی مختلف، پینترست و… و قرار دادن تصاویر زیبا از کافههای مورد علاقهاش و استفاده از زبان فرانسه به عنوان چاشنی شعارها و تگلاینهای تبلیغاتی چقدر میتواند در کارش موفقیت کسب کند .
۴. شناخت فرق بین علایق و سرگرمی ها
نکتهی ظریف و مهمی در شناسایی و بهکاربستن علایق وجود دارد. باید بدانیم که چه چیزهایی در ردیف علایق باثبات ما قرار دارند و قابلیت و انعطاف لازم را برای بهکارگیری در زمینههای مختلف کاری و… فراهم میکنند . برای درک بهتر مطلب ، بعضی از علایق ما در محدوده سرگرمی هستند و تبدیل آنها به ابزاری برای کارهای جدیتر مثل کسب درآمد، باعث میشود که لذت و شیرینیشان از بین برود . اگر بهدنبال کسب درآمد با استفاده انجام کارهای موردعلاقه خود هستید، باید پذیرفته شود که ملزومات کاری هم به آن اضافه خواهد شد پس مرز باریکی که میان سرگرمی و علاقه وجود دارد، باید بهدقت شناسایی شود.
۵. از بین بردن محدودیتها
دقت کردهاید که گاهی حتی از ابراز علایقمان نیز وحشت داریم؟ سالها نظارت خانواده، مدرسه و هنجارهای ریز و درشتی که پایههایی اشتباه داشتهاند، باعث زندانی شدن علایق ما در عمق قلبمان شدهاند. بهطوریکه اصلا جرئت نداریم علاقهها و شوق خود نسبت به چیزی را کشف و ابرازش کنیم. باید دلیر باشیم. ترس همیشه وجود دارد و از بین نمیرود . فقط نباید به آن بها داد و با شجاعت و اشتیاق، آگاهانه و مصرانه تلاشهای خود را نسبت به پیگیری علایقمان دنبال کنیم. وقتی بحث پیگیری علایق و ارزوها به میدان کشیده می شود ترسها، وحشت ها، اضطراب و… به سراغ ما می آیند. اما به جای ترس و پاک کردن مسأله تمام موانع را کشف کرده و از بین ببرید .
۶. روبرو شدن با چالش های مختلف
زندگی کردن در محدوده آرامش ، بدون وجود چالشها و ماجراهای مختلف ، ما را تنبل می کند . باید از محوطه امن خود خارج شویم و با آگاهی کامل خطرهایی را دنبال کنیم. لازم نیست با سربههوایی و بیدقتی خود خطر را به جون بخریم ، اما باید محوطه امن خود را وسعت بدهیم . ترسها، غم های بیهوده و خجالت ها را کنار بگذاریم ، برای رسیدن به علاقه های خودمان تلاش و کوشش کنیم ، هیچوقت متوقف نشویم . تجربه کسب کنیم و برایمان یادآوری شود که فقط و فقط یک بار زندگی میکنیم و سال ها ماه ها هفته ها و روزهای این عمر به سرعت میگذرند . یادمان باشد که منبع زنده شدن علایق و اشتیاق ما در زندگی، قلب ماست و حرف قلب هیچوقت دروغ نیست .
دنیا به شور و اشتیاق ما نیاز دارد . پس باید برای رسیدن به آنچه ندای درونی قلبمان به ما میگوید قدرت و تلاش به خرج دهیم. وقتی ندای درونی را عمیقا درک کنیم ، راه رسیدن به آرزوها و علایق آسان خواهد شد .